Friday, August 5, 2011

هر که بر چهره از این داغ نشانی دارد*


از یک جایی می بینی که دوستات شروع می کنن به رفتن. کم، کم، کم، کم. یکی، یکی، یکی، یکی.‏
مسافرت، مهاجرت، ادامه تحصیل، فرصت شغلی. ‏
بعد زنگ خطر برات به صدا در میاد. می بینی خوب اگه قراره تنها بمونی، چرا اینجا؟ می ری جایی بهتر، تنها بمونی.‏
بعد به بهونۀ مسافرت، مهاجرت، ادامه تحصیل یا فرصت شغل، تو هم قبلی ها رو تنها می گذاری.‏
ــــــــــــــــــــــــــــــ
پ.ن عکس برای ارتفاعات قلۀ سیالان است. مرداد 90. وقتی با بهترین آدمای زمین رفته بودیم کوه پیمایی.‏
‏*عنوان پست از سعدی

No comments:

Post a Comment

تلاشم می کنم محتوای بلاگ بر اساس تجربه های شخصی باشه. عکس ها رو خودم می گیرم